just science



لیستی از کتاب ها و فیلم هایی که میتواند در جهت رشد فکری یاری رسان ما باشند را تهیه کرده ام که از این پس قصد دارم هر چند ماه،بخشی از آنها را به اشتراک بگذارم که شاید بتوانم سهمی کوچک در جهت فرهنگ سازی و آگاهی عمومی ایفا کنم.ترتیب چینش کتابها یا فیلم ها دلیل بر مقدم یا موخر بودن و مهم تر بودن یک کتاب یا فیلم نیست و هر شخص میتواند با توجه به سلیقه و حوزه ی مورد علاقه اش از طریق توضیحات مختصری که در خصوص هر مورد ذکر کرده ام،کتاب یا فیلم دلخواهش را گزینش کند.
کتاب ها:
۱-تضاد های درونی ما/کارن هورنای:این کتاب به نظریه ی کارن هورنای در خصوص چگونگی شکل گیری شخصیت انسان در کودک می پردازد.در این کتاب کودکان در قبال رفتار والدین و محیط اطراف خود سه واکنش مختلف انجام میدهند که به تیپ مهرطلب،قدرت طلب و عزلت طلب معروف است.با این کتاب میتوانیم پی ببریم که جزو کدام دسته هستیم(شخصیت سالم جزو هیچ دسته ای نیست) و پی ببریم که اکثر مردم ایران جزو  کدام  تیپ هستند و چرا این گونه اند.در جهت تکمیل و بهتر شدن کتاب ،سمینار تیپ های شخصیت دکتر فرهنگ هلاکویی را نیز معرفی میکنم که در همین راستا است.
۲- تئوری انتخاب/ویلیام گلاسر:
این کتاب به مهمترین ویژگی انسان،یعنی انتخاب می پردازد و توضیح میدهد که انسان چگونه با کنار آمدن و پاسخ دادن به انتخاب های خود می تواند خوشبختی و آسودگی را تجربه کند.
۳-ازدواج بدون شکست/ویلیام گلاسر:
این کتاب با توجه به نظریه ی انتخاب نشان میدهد که چگونه میتوان یک ازدواج را بدون هراس از طلاق(هم عاطفی و هم جسمانی) تجربه کرد.دلیل های خیانت در رابطه در این کتاب ذکر شده اند و سپس به راهکار های جلوگیری از آن پرداخت شده است.
۴-پندار خدا/ریچارد داوکینز:
این کتاب که توسط زیست شناس بزرگ دنیا داوکینز نوشته شده تلنگری به باورهای مذهبی و طرحواره های شکل گرفته در ذهنمان از زمان کودکی میزند و در آن میتوان دنیا را از بعد و زاویه ای متفاوت تر از آموزه هایی که تا کنون از خانواده و مدرسه و رسانه های کشور خودمان به ما القا شده است ببینیم.این کتاب در ایران مجوز ندارد و برای تهیه ی آن باید به دست فروش های میدان انقلاب رجوع کنید.
۵-زبان بدن/آلن پیز:
این کتاب  به معنی حرکات بدن انسان از قبیل طریقه ی ایستادن،چگونگی تکان دادن دست ها،طریقه ی سر تکان دادن و.می پردازد و توضیح میدهد که هر کدام بدون اینکه انسان به آن آگاه باشد چه معنایی میدهد(ممکن است آگانه نیز باشد).در واقع این کتاب به نحوی به ذهن خوانی فرد مخاطبتان کمک میکند.البته این نکته نیز باید عرض کنم که  حد و حدود و شدت و حدت این حرکات و معنی داشتن یا نداشتنشان در میان پژوهشگران  مورد اختلاف است ولی کماکان آگاهی به داده های این کتاب   تاثیر گذاری ما در گفتگوهایمان و زندگی روزمره مان را به  خوبی تقویت می بخشد.
۶-مغلطه/جمی وایت:
مغالطات در دنیای امروزه پا را فراتر از آیین های گذشتگان گذاشته و دیگر تنها در بحث های فلسفی و مذهبی نیست که از  این مغالطات استفاده می شود بلکه در تبلیغات تلوزیونی،تبلیغات برای گرفتن رأی مردم،برای فروش یک محصول و بسیاری از امور استفاده می شود و این کتاب با روشن کردن چراغ آگاهی به این مغالطات از فریب خوردن و بازی دادن عقلمان جلوگیری میکند.
۷-انسان در جستجوی معنی/ویکتور فرانکل:
چرا یک شخصی که در جنگ جهانی دوم اسیر آلمانی ها شده است و شبانه روز به کار اجباری تن میدهد و هیچ لباسی برای پوشیدن و غذایی برای خوردن ندارد و وضع روانی اش نیز رو به وخامت میرود،خودکشی نمی کند؟آیا با خاطر گناه دانستن خودکشی از جانب خداست؟
اگر شخصی مذهبی نباشد چه؟آیا زندگی بدون خالق می تواند معنایی داشته باشد؟ فرانکل در این کتاب سعی میکند که توضیح دهد معنای زندگی برای افراد از سمت خودشان تعیین می شود و خود فرد به یک چیز معنا میدهد.اما اگر انسان معنای اشتباهی را انتخاب کند آنوقت چگونه با عواقب آن کنار میاید؟
۸-روانشناسی عزت نفس/ناتانیل براندن:
موضوع کتاب عزت نفس است و با اعتماد به نفس متفاوت است.در این کتاب میتوانید با اموزش هایی صحیح قدرت عزت نفس خود را تقویت بخشید و از بند بسیاری از کارهایی که به علت نداشتن عزت نفس نمیتوانستید انجام دهید به مقدار سعی و تلاش خودتان رها شوید.
۹-مخلوقات یک روز/اروین د یالوم:
کتابی است دارای چهار داستان از چهار فرد مختلف که به آفیس دکتر یالوم مراجعه میکنند و یالوم نیز به روان کاوی آنها می پردازد.چالش های مطرح شده برای فردی که به آفیس آمده و حتی چالش هایی که برای فرد یالوم یا هر فرد روانکاوی ممکن است رخ دهد در این کتاب بسیار خواندنی است.
۱۰-میمون /دزموند موریس:
این کتاب بی نظیر به روند تکامل انسان از موجودی بدوی تا به امروز می پردازد.متاسفانه به دلیل دشمنی خاصی که این کشور با آگاهی دارد این کتاب غیر مجاز است و تنها از دست فروش های انقلاب قابل خریداری است.اگر نتوانستید کتاب را تهیه کنید میتوانید کتاب "سوسیوبیولوژی" نوشته ی "ادوارد ویلسون" را تهیه کنید که در کتاب فروشی ها موجود است و به روند تکاملی انسان می پردازد و با هزاران دلیل و مدرک موجود صحت  نظریه ی داروین را تایید کرده و گسترش میدهد و امر رد این نظریه را توسط توده ی نادان و مروج های پوپولیسم و افراد شبه علمی تقریبا غیر ممکن میکند.




میلاد محمدی/اسفند 97


پرده ی بکارت دلیل بر باکرگی و نداشتن واژنی است،این باوری است که آن را مدت مدیدی است که با خود به یدک میکشیم.دو باور در مورد پرده ی بکارت وجود دارد؛نخست اینکه این پرده سرتاسر ورودی واژن را پوشانده و در هنگام اولین دخول با پارگی این پرده فرد دچار خونریزی میشود.و دوم اینکه بعد از پارگی،دیگر پرده ای وجود ندارد چون با اولین واژنی از بین رفته است.اما سوال اینجاست که اگر این پرده کاملا واژن را می پوشاند پس خون قاعدگی از کجا میاید؟(حتی برخی به اشتباه میگویند اگر این گونه بود پس چطور فرد میتوانست ادرار کند؟ یعنی حتی آگاهی به اینکه ادرار از مجرای میی خارج میشود و ربطی به واژن ندارد وجود ندارد).
پرده در واقع یک تکه ی کشسانی در اطراف واژن است و به عنوان یک سد که در ورودی واژن قرار دارد عمل نمیکند.بکارت یک لبه ی بافتی در مدخل بیرونی واژن است.برای تجسم آن یک میله ی فی دایره ای شکل را متصور شوید که سرتاسر آن با پلاستیک پوشانده شده است و با اولین دخول این پلاستیک پاره می شود،که در واقع این تصور نادرست از بکارت است.و در مدل دوم که شکل صحیح آن است یک کش سر پارچه ای را متصور شوید که دور تا دور آن می تواند شکل های متنوعی مثل حاشیه ی ریشه دار،چند سوراخ،چند لوپ و غیره باشد( همان طور که اندام و قیافه افراد متفاوت است شکل پرده نیز در افراد مختلف متفاوت است) که توانایی کش آمدن و باز شدن را دارد.پرده ی بسیاری از خانم ها برای انگشتان یا آلت جنسی مردانه به اندازه ی کافی باز است و با تحریک شدن بزرگتر و مرطوب شده و آمادگی دخول را پیدا میکند و فرد می تواند بدون آسیب و درد و خونریزی رابطه ی جنسی را تجربه کند.اما در پاره ای از اوقات نیز ممکن است به دلیل آمادگی نداشتن جنس مونث یا عدم احتیاط از سوی جنس مذکر یا فرد فاعل یا تنگ بودن واژن در هنگام دخول قسمتی از پرده دچار پارگی شده و خونریزی را به همراه داشته باشد که این به معنی از بین رفتن پرده نیست بلکه تنها کمی شکل آن تغییر میکند واز آنجایی که شکلهای پرده در افراد مختلف است نمیتوان تشخیص داد که فرد رابطه ی جنسی داشته است یاخیر وحتی در بسیاری از موارد قسمت مخدوش شده نیز به مرور زمان و خود به خود مجدداترمیم میشود.
در تحقیقاتی که روی ۳۶زن آبستن صورت گرفت تنها در ۲مورد پزشک ها توانستند تشخیص دهند که فرد تجربه داشته و این در حالی است که سازمان و جامعه نروژ با همکاری سازمانهای همکار خود که روی این موضوع کار تحقیقاتی انجام داده اند متوجه شدند که۵۳درصد خانم ها در اولین رابطه ی جنسی خود دچار خونریزی نشده اند.پژوهشی برای اولین بار در سال۱۹۰۶ توسط یک پزشک نروژی به اسم ماری جنست رخ داد که در آن متوجه شد شکل پرده ی یک دختر جوان هیچ فرقی با یک کارگر جنسی ندارد و نمیتوان ارتباط جنسی شخصی را از روی پرده ی بکارت آن تشخیص داد.
بنابراین اکثر افراد بعد از داشتن اولین رابطه ی جنسی خونریزی ندارند و معایناتی که تحت عنوان باکرگی رخ میدهد در عمل کارکردی ندارد.آزمایش اجباری بکارت در قوانین بین المللی به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شده و بر اساس ماده ی۷کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و ی و نیز ماده ی ۱۶ کنوانسیون منع شکنجه که بسیاری از کشورها آن را امضا کرده اند عملی غیر انسانی،بی رحمانه و اهانت آمیز محسوب می شود.کماکان با توجه به این قوانین ما شاهد بنگاه های درآمد پولی هستیم که با استفاده از ناآگاهی مردم به اسم ترمیم بکارت در حال کاسبی خود هستند و کار آنها ترمیم پرده نیست بلکه تنها با تنگ کردن مجرا(جراحی پلاستیک های متنوع یا ویالهای خون یا پرده ی بکارت مصنوعی) موجب میشوند که فرد در رابطه ی جنسی اش دردی بیشتر به همراه خونریزی را تجربه کند.و این در حالی است که بسیاری از زندگی های مشترک در روز اول به دلیل خونی نشدن ملحفه ی تخت خواب از هم پاشیده و چه بسیارند قتل های ناموسی و توحش هایی که در قبال این ناآگاهی متحمل شده ایم.
چنانچه از منظر تاریخی نیز به این مسأله بنگریم داشتن بکارت و نداشتن رابطه ی جنسی پیش از ازدواج معیاری بدوی برای جلوگیری از انتقال بیماری های اندام تناسلی بوده که طی سالها از دوران باستان تا به امروز دچار دگرگونی های بسیاری شده و در فرهنگ کشورهای در حال توسعه هنوز به عنوان عرف و ارزش محسوب میشود.سنتی که تبدیل به معیاری همه جانبه برای ارزش گذاری زن در جوامع عقب مانده(توسعه نیافته) شده و با ساخت واژه هایی از قبیل عصمت،حیا یا پاکدامنی این فرهنگ های سنتی کنترل گر بدن ن شده اند و در راستای اشاعه ی ستم علیه ن و کنترل هر چه بیشتر بدن افراد و محدود کردن قدرت در جوامع انسانی است.در واقع پرده ی بکارت شکل مدرن شده ی ختنه است که برای کنترل میل جنسی ن در نظر گرفته شده است.چیزی که در جامعه ی امروز به عنوان بکارت(معنای عمومی آن در مفهوم نداشتن رابطه ی جنسی)میشناسیم یک ضد ارزش و تحمیل مردانه است که نیمی از جامعه را به سرکوب کشانده است تا بر روی لذت خود سرپوش بگذارند.بکارت ارزش نه نیست بلکه تحمیلی مردانه است.



میلاد محمدی/اسفند97


بازار داغ روشنفکری این روزها سیر اکیدا صعودی را در کشورمان طی میکند و نسل جوانی که دچار تضادهای هنجاری و دوپهلو اندیشی ویرانگر شده اند،قهوه خوردن در کافه و پک زدن به سیگار را در چهارچوب روشنفکری قرار داده اند کما اینکه اندکی از جملات نیچه را نیز سپر خود کرده اند و با فازهای مختلف پوچی زندگی،لباس آریستوکراسی رنج را برتن دارند.پولدار بودن با روشنفکر بودن رابطه ی مستقیم پیدا کرده و هرچه شخص پولدارتر باشد او را خوشبخت تر و روشنفکرتر می پندارند.رابطه های سطحی رایج شده وکات کردن این روابط با کوچکترین تلنگری را،روشنفکر بودن و عبور از مشکل میدانند.وبسیاری از این قبیل افکار و رفتار مرسوم این روزه ی این کشور که در شکل و فرم روشنفکری گنجانده شده و با دفاعیات و توجیهات و توضیحات بی سر و ته و عجیب و غریب نیز آن ها را مزین نموده اند.

ادامه مطلب

تفکر فمینیسم بر مبنای برابری میان زن و مرد شکل گرفته است.یعنی مردان و ن، بدون توجه به جنسیت، باید از حقوق و موقعیت های برابری برخوردار باشند.
در عصر مدرن تفاوت‌های فیزیولوژیک میان جنس نر و ماده‌ ی انسان را نمی توان مبنایی برای رهبری و برتری یک جنس از دیگری قرار داد.
فمینیسم هیچ ارتباطی به زن سالاری و برتری ن نسبت به مردان ندارد و مختص به کشور خاصی نیست ،بلکه فمینیسم می کوشد تا به برابری جنسیت برسد و تبعیض های آزار دهنده میان انسان ها را از بین ببرد. چرا که همه ی ما فارغ از جنسیت، انسانیم و حق زندگی و انتخاب آگاهانه و آزادانه که مبنی بر انسانیت و اخلاقیات هستند را داریم.

باید به این نکته توجه دشت که مردان نیز می‌ توانند فمینیست باشند و در جهت از بین بردن و ریشه کن کردن تبعیض‌ های هویت جنسی (جنسیت) و حتی افراد با گرایش جنسی متفاوت بکوشند.
فمینیست بودن مردان نه تنها به نفع جامعه ن بلکه به نفع خود مردان نیز هست؛به گفته ی نویسنده معروف تونی پورتر، جامعه مردسالار فقط ن را محدود نمی‌کند؛ بلکه مردان را نیز در چهارچوب های غیر انسانی، که مرد بودن را تعریف می کنند نیز،گیر انداخته است:
جامعه مردسالار احساسات و اجازه بروز آنها را از مردان می گیرد و در عوض خشن ،قوی و نترس بودن را جزء جدایی ناپذیر مرد بودن می داند.مسئولیت و اداره ی کارهای مهم و بزرگ جامعه را به مردان اختصاص می دهد و ن را صرفا موجوداتى براى زایش یا عروسک هایى جهت زیبا و بى نقص بودن یا تحت سلطه بودن تلقى مى کند؛ رهبری و پیشرو بودن مختص مردان است و اینگونه به جامعه القا می شود که ن صرفا پیرو و زیردست هستند. ن را اشیا و جز دارایی مردان،به خصوص در بحث موضوع جنسی، می داند.
جملات مذکور تعاریفی هستند که مرد بودن را تعریف و تبیین می کنند؛ و دقیقا فرآیند جامعه پذیری مردان بر اساس همین تعریف رخ می دهد. در نتیجه جامعه مردسالار انسانیت مردان را در قفسی به نام مردانگی،می کشد!
باید همیشه یاد آور این نکات بود که مردان حق دارند گریه کنند و احساساتشان را بروز دهند. گاهی خسته شوند و نیرویی برای مقابله با مشکلات نداشته باشند و حتی برای حل مسائل و مشکلات کمک بخواهند. بار مدیریت مالی خانه تنها بر دوش مردان نیست و ن تنها وظیفه ی خانه داری و بزرگ کردن فرزندان را ندارند ، بلکه ن و مردان درکنار هم شانه به شانه می توانند در تمامی امور زندگی و جامعه مشترکا تلاش و هم کاری کنند.

شاید برای مردان تبعیض های آزار دهنده ی میان زن و مرد دور از ذهن باشند و یا پیش خود بگویند که ن بیش از حد سخت می گیرند، اما این تصوری غلط است؛ در زیر بعضی از نکاتی که نشان دهنده تبعیض های جنسیتی هستند ذکر شده تا غلط بودن این تصور را یاد آور شود:

۱.تعیین نقش ها بر اساس جنسیت؛
در اوایل تاریخ بشریت در عصر شکار و بعد از آن، یعنی عصر کشاورزی، زن به دلیل باروری های مکرر ، قاعدگی و معمولا قدرت بدنی کمتر در خانه می ماند و از کودکانش نگهداری و به کارهای خانه رسیدگی می کرد؛ و اما مرد به دلیل قدرت بدنی بیشتر، نقش حفاظت و امرار معاش خانواده را بر عهده داشت. در طول تاریخ بشریت معمولا نقش ها بر اساس جنسیت تعیین می شدند؛ شاید این موضوع لازمه ی آن دوران بوده است؛ چرا که تضمین بقای نسل بشریت بود.حتی تکامل به گونه ای عمل کرده است که هورمون هایی که در بدن انسان ترشح می شوند این نقش ها را پررنگ تر کنند، مثلا ترشح هورمون پرولاکتین که موجب تولید شیر در بدن ن می شود، هنگام زایمان افزایش می یابد؛ تاثیر روانی این هورمون به این صورت است که حس پرستاری ، حمایتگر و مراقب بودن را در فرد افزایش می دهد. یا هورمون تستوسترون که به میزان زیادی در بدن مردان ترشح می شود باعث می شود که عضلاتی قویتر داشته باشند؛ اما هیچکدام از این مسائل دلیلی بر این نیست که یک مرد نمی تواند از فرزندانش مراقبت کند و یا اینکه زنی نمی تواند بدنی قوی و عضلانی داشته باشد، در عصر مدرن دیگر هیچ نقشی وابسته به جنسیت نیست و تنها کاری که مردان نمی توانند انجام دهند زایمان و شیر دادن کودک است!

۲.فرصت و ارتقای شغلی یک زن و مرد با شرایط و کیفیت کار یکسان؛برابر نیست و اغلب مدیران و رئسا ،مردان هستند.
موضوع مهمی که باید بدانیم این است که در عصر کشاورزی نیرو و قدرت بدنی که عمدتا در مردان بود موجب برتری و رهبری جنس مرد می شد اما در عصر امروز این خلاقیت ،هوش و نوآوری است که موجب موقعیت بهتر و رهبری می شود که البته همه ما می دانیم که این ویژگی ها به هورمون خاصی در بدن مربوط نمی شود؛ و یک مرد می تواند به اندازه ی یک زن خلاق ،باهوش و نوآور باشد.نداشتن امنیت در محیط کار یکی دیگر از موضوعات آزار دهنده است، که تفکر مردسالار با موضوعیت کالاانگاری ن به خودش اجازه ی سوء استفاده های جنسی از ن در محیط های کاری را می دهد که نهایتا با مقاومت ن به بیکاری آنان منجر می شود.

۳. ن صاحب اختیار بدن خود نیستند و توانایی تصمیم گیری برای بدن خود را ندارند؛
به عنوان نمونه ن به تنهایی نمی توانند برای مادر شدن یا نشدن تصمیم بگیرند و همواره عوامل خارجی مردسالار بر انتخاب یا عدم انتخاب او برای مادر شدن تاثیر زیادی دارد؛ در صورتی که ن ماشین هایی برای تداوم نسل بشر نیستند بلکه انسان هایی با قابلیت زایش هستند که می توانند انتخابی آزادانه داشته باشند. در جوامع مردسالار سنتی اگر زنی انتخاب و نیازش ارتباط جنسی باشد باید قبل از آن حتما ازدواج و مادر شدن را انتخاب کند و نمی تواند این سه گزینه و تصمیم را از هم تمییز دهد و به دنبال همین سنت های مردسالار باید منتظر بنشیند تا منتخب یک مرد با تفکر پوچ مردسالار بشود چرا که جامعه مردسالار به او یاد داده است که باید انتخاب شود، نه اینکه انتخاب کند.

۴.نابرابری های حقوقی و قانونی و شهروند درجه دو محسوب شدن.
جامعه مردسالار موجودیت یک زن را به طور مستقل به خود زن اختصاص نمی دهد و همواره بسیاری از امور شخصی زندگی او به اجازه ی قیم او وابسته است که می تواند پدر، شوهر ،برادر و. باشد؛ یعنی حتما باید یک مرد باشد!
سهم الارث نابرابر دختران و پسران در اکثر جوامعی که مسلمان هستند.
کشورهایی که ن را از تحصیل و یا ورود به یک سری اماکن خاص محروم می کنند.
دخترانی که بدون رضایت تن به ازدواج های زود هنگام و زیر سن قانونی می دهند، یا دخترانی که به دلیل بالا رفتن سن و فشار از سوی جامعه و حرف مردم ازدواج می کنند،در صورتی که ازدواج یک انتخاب آگاهانه و آزادانه است نه هدف زندگی؛ می توان هیچ وقت ازدواج نکرد و احساس خوشبختی کرد؛و البته این موضوع مختص مردان نیست و ن هم می توانند به انتخاب خودشان هیچوقت ازدواج نکنند و هرگز ترشیده ، پیردختر و یا کسی که منتخب هیچ مردی نبوده اطلاق نشوند و ازدواج نکنند صرفا به این دلیل که انتخاب آنها نبوده است.

۵.آزار های جنسی و غیر جنسی خیابانی و در نهایت متهم شدن ن به ظاهر نامناسب یکی دیگر از بدترین تبعیضات جنسی جامعه مردسالار است ،وضعیت ظاهری ن هر چه که باشد هیچگاه صدور اجازه برای آزار جنسی و دست درازی نیست.ن مسئول رفتارهای بد مردان نیستند و این مسئولیت مردان است که رفتارهای بدشان را اصلاح کنند.
حتی الفاظ توهین آمیزی که مردان در مشاجرات به هم می گویند، باز هم مرتبط به ن یا اندام های آنها است!

۶.تربیت در خانواده و جامعه؛
هنوز هم هستند خانواده هایی که از به دنیا آمدن نوزاد دختر ناخرسند می شوند و حتی مادر را به دلیل دخترزا بودن ملامت می کنند و در تربیت، پسرانی با تفکر مردسالار و دخترانی ضعیف بار می آورند و این دور باطل همچنان ادامه دارد.
تربیت دختران و پسران بر اساس تفاوت های فیزیولوژیک آنها انجام می شود و در نهایت قیاس این تفاوت ها بر اساس ارزش گذاری بر یک سری از ویژگی های آنها، موجب تصور غلط برتری و رهبری یک جنس بر دیگری می شود.
بازداشتن دختران از کارهایی که به آن علاقه دارند و اجبار آنها به کارهایی که دوست ندارند، با این منطق که چون او دختر است!!!!

با توجه به واقعیات ذکر شده و تفکر و تعمق بر آنها اگر انسانیت و اخلاق را ملاک قرار دهیم متوجه می شویم که فمینیست بودن مردان کمکی است برای بازیابی حقوق انسانی ن و این موضوع نه تنها به ن بلکه به انسانیت، آزادگی و صلح کمک میکند.
نتیجه ادامه مردسالاری چیزی جز مرگ انسانیت نیست؛ و باید توجه داشت که منفعل بودن در این مسیر راه به جایی نمی برد. ما انسان ها خودمان با دست خودمان قوانین ،تفکرات و فرهنگ غلط را ساخته ایم و حالا خودمان باید برای تغییر آن تلاش کنیم.

آیدا فیروزی فرد


 دیدید وقتی یک شکلات تخته ای را باز می کنیم با خودمان می گوییم فقط یک تکه از آنرا می خورم و بعد از چند دقیقه کل آن تمام می شود؟ یا وقتی به قصد رفع گرسنگی سر میز ناهار خوشمزه حاضر میشیم و هر چه روبروی ما هست را تا آخرش می خوریم؟ یا دیدن اولین اپیزود از یک فیلم جذاب همان و تا چندین ساعت نشستن پای آن و دیدن آخرین قسمت آن هم همان! یا اولش با خواندن یک فصل از کتاب جالب شروع می کنیم و یک مرتبه می بینیم ساعت 3 شب است و کتاب تمام می شود؟! یا وقتی یک میهمانی تمام می شود فردایش به حرف یکی به دلیل قطع شدن توسط دیگری و نا تمام ماندن، که می خواست چه بگوید؟! فکر می کنیم! یا یک معما به ما داده می شود و زمان حل آن کوتاه است و پس از اتمام وقت، با اینکه پاداشی در کار نیست، طبق مطالعات انجام شده 86 درصد ما کماکان دنبال حل کردن آن هستیم!

 خانم بلوما زیگارنیک؛ روانشناس معروف روسی (1901-1988) در رستوران متوجه شد پیشخدمت ها کلیه جزئیات سفارش غذای هر مشتری را بدون نوشتن روی کاغذ تا قبل از تسویه حساب به یاد می آورند و به محض تسویه حساب نه تنها چیز زیادی از سفارش یادشان نمی آید بلکه حتی بعضی وقتها خود مشتری که غذا خورده را هم به یاد نمی آورند!

 او با پی بردن به این حقیقت که ذهن انسان درگیر کارها و مقولات ناتمام می شود آزمایش های دیگری نیز انجام داد. به عنوان مثال برای دو گروه یک فیلم جذاب پخش کرد، گروه اول فیلم را تا آخر دیدند و دومی ها تا اواسط فیلم را تماشا کردند. چند روز بعد از دو گروه خواسته شد فیلم را تعریف کنند.گروهی که فیلم را ناقص دیده بودند، جزئیات بیشتری از آنرا به یاد می آورند!

 بلوما سپس به یک اصل رسید که مغز ما بیشتر درگیر کارهای ناتمام و منقطع شده می شود تا کارهای تمام شده.آنقدر آنرا به یاد می آوریم تا آن کار تمام شود.ما نیاز به تمام کردن یک کار داریم! از آنچه بیان شد به عنوان اثر زیگارنیک یاد می شود.

 معروف است که موتزارتِ موسیقی دان مریض بود و یکی به عیادت او رفت. موتزارت هم گفت حوصله کسی را ندارم و می خواهم تنها باشم! میهمان او به سالن کناری اتاق او رفت و مشغول زدن پیانو شد و ناگهان آنرا نیمه کاره رها کرد و رفت! می گویند موتزارت از تخت بیماری خود را کَند، سراغ پیانو رفت، نوت را کامل کرد و برگشت به تخت بیماری! چون او نمی توانست آنرا نیمه کاره در ذهن خود رها کند!  

 بطور کلی وقتی در انجام کاری (پاسخ به 50 تا ایمیل مهم که نیاز به توجه ما دارد، نوشتن یک مقاله و یا پستی که قولش را داده ایم، کمک به دوستمان در اسباب کشی که به او قول داده ایم و.) امروز و فردا می کنیم این به معنی باز گذاشتن لوپ ذهن برای انجام آن کار است و تا این لوپ بسته نشود، درگیری ذهن با آن بیشتر و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، انرژی فراوانی از آن هدر می رود.

اثر زیگارنیک یعنی کلنجار رفتن ذهن با کارهای نیمه تمام، هر چه زمان این کلنجار بیشتر باشد به معنی استرس بیشتر و کاهش کارایی و بهره وری ذهن خواهد بود! پس بهترین اقدام؛ تمام کردن آن کار توسط خود ما یا واگذار کردن آن به دیگری است. از سوی دیگر؛ اگر کاری که قرار است تمام شود دارای اهمیت نیست و یا دارای اهمیت کمتری نسبت به کار دیگر است، یک اقدام می تواند مکتوب کردن آن و القای این پیام به ذهن است که می تواند به کار مهمتر بپردازید.

بنابراین اگر کتابی را می خوانید سعی کنید آن را به اتمام برسانید.اگر برنامه ای در ذهنتان است اول آن را به آخر برسانید سپس به دنبال برنامه ی جدید بروید و همچنین بسیاری از موارد مشابه این چنینی.

 

امیرعباس زینت بخش

 

 

 


در طی دوترم گذشته توسط برخی اساتید و بسیاری از دانشجویان در مورد نظام سرمایه داری ایران شنیدم و متاسفانه به دلیل محدودیت زمان و یا جلوگیری از به حاشیه رفتن موضوع اصلی از مباحثه خودداری کردم.این مقاله نقدی است بر نظام اقتصادی ایران و همچنین جوابیه ای است برای کسانی که نظام اقتصادی ایران را سرمایه داری می دانند.
کاپیتالیسم یا سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که در آن پایه های یک سیستم اقتصادی در دست مالکان خصوصی است و از آن برای بهره مندی اقتصادی در بازارهای رقابتی استفاده می شود.به این تعریف، آزادی مالکیت نیز گفته می شود.
آدام اسمیت اقتصاد دان اسکاتلندی در کتاب خود به نام "ثروت ملل" که در سال ۱۷۷۶ به چاپ رسید حرفی زد که برای عموم مردم بسیار عجیب به نظر رسید.او معتقد بود که سود شخصی سرمایه گذار باعث رفاه عمومی می شود.اما واقعا چطور می شود که سود بیشتر یک شخص باعث رفاه عوام شود؟قانون او یک "باید" بزرگ داشت.بایدی که امروزه در سرمایه داری جدید نیز مهم است.نکته ی مهم او این بود که سود به دست آمده باید مجددا در تولید سرمایه گذاری شود.برحسب این قانون شخص سرمایه گذار قسمتی از سرمایه ی خود را مجددا در جهت تولید خرج می کند یعنی در واقع کار جدید و موقعیت شغلی جدیدی می آفریند.همین امر باعث می شود که مردم راحت تر بتوانند شغل مناسب و متناسب تخصص خود پیدا کنند که مزایای قابل قبولی دارد و فرد را به یک امنیت روانی و اجتماعی می رساند.از طرفی واژه ای نیز هست به اسم "ثروت" . ثروت همان پول است.به طور مثال اگر شخصی دارای چند میلیارد تومان پول در حساب بانکی اش باشد این فرد را می توانیم ثروتمند بنامیم اما او قطعا سرمایه دار نیست. "دارایی" نیز به اموال و خانه و زمین شخص گفته می شود(منظور دارایی ثابت است).
بنابراین طبق تعاریف فوق ،حال می دانیم که اگر یک کارگر ساده قسمتی از درآمد خود را سهام بورس بخرد،آن کارگر سرمایه دار است چون قسمتی از درآمد خودرا برای تولید مجدد استفاده کرده است.چنانچه بخواهیم تفاوت سرمایه و ثروت را در یک جمله بیان کنیم باید بگوییم سرمایه پول و کالایی است که در جهت تولید سرمایه گذاری می شود و ثروت، پولی است که دفن می شود و به اقتصاد کمکی نمی کند.
با این اوصاف اگر نگاهی گذرا به اقتصاد حال حاضر بیندازیم افراد ثروتمندی را می بینیم که ایده ای برای کارآفرینی ندارند،اجناس قاچاقی را وارد می کنند و کار و کاسبی تولید داخل را کساد می کنند.به راحتی ما یحتاج مردم از قبیل خوراک و پوشاک را احتکار می کنند و چند ماه بعد چندبرابر قیمت می فروشند،با بستن درها به روی توریست ها و محدود کردن آن ها باعث ضربه خوردن به بازار مسکن،پوشاک،خوراک و.می شوند و از طرفی سود حاصله از معاملات خود در ایران را در کشورهای دیگر صرف خوش گذرانی و یا حتی سرمایه گذاری در آن جا می کنند.البته لازم به ذکر است که چون اقتصاد کشور دولتی است و اکثر این ان در لایه ی قدرت هستند معمولا عاملین این فسادها مشخص نمی شوند و یا اگر مشخص می شوند دیگر او در ایران نیست و به همراه هزاران میلیارد دلار وارد کشور دیگری شده.بنابراین اقتصاد شفاف و واضحی را نمی توانیم مشاهده کنیم.نه سیستم درست برای تولید و نه سیستم درست برای توزیع.یقینا با سرمایه داری فاصله ی زیادی داریم.
شاید بگویید که کشور ما چون تحریم اقتصادی است نمی تواند شغل زیادی بیافریند.لطفا به مثال ذیل توجه کنید:
در ژاپن شبکه ی بسیار گسترده و متنوعی از رستوران ها وجود دارند که بسیار ارزان هستند(اگر در خانه غذا درست کنید هزینه ی آن گران تر از رستوران تمام می شود) و با ارائه ی سرویس خوب و عالی همه را جذب خود کرده است.بسیاری از خانواده های ژاپنی ترجیح می دهند به جای پخت و پز در خانه،ارزان و راحت از این رستوران های متنوع استفاده کنند.بواسطه ی اسقبال فراوان از خدمات رستوران ها شبکه ی بسیارگسترده ای از تامین مایحتاج،تجهیزات،نیروی انسانی و.شکل گرفته است که عامل مهمی درگردش چرخ بزرگ اقتصاد ژاپن شده است.سوال من این است که آیا به وجود آوردن این چنین محیطی برای گسترش خدمات رستوران داری در ایران ربطی به تحریم ها دارد؟و یا بی عرضگی و ناتوانی و بی برنامگی این شاهزادگان مغرور سبب شده است که مااین قدر ضربه پذیر و و ناتوان شویم؟
اجازه دهید کمی موضوع را موشکافی کنم.یکی از آخرین آمارها سهم تولید محصولات صنعتی در اقتصاد ژاپن را تنها در حدود ۳۰درصد و سهم خدمات را در حدود ۷۰درصد نشان داد.یعنی اگر همه ی شرکت های عظیم تولید کننده ی صنعتی اعم از تویوتا،پاناسونیک،هوندا،سونی،توشیبا،هیتاچی و. ورشکست شوند و یا اصلا هیچ کشوری محصولات آن ها را خریداری نکند تنها ۳۰درصد اقتصاد ضربه می خورد و قسمت عمده ی آن که مربوط به بخش حمل و نقل،بهداشت،تغذیه،رستوران ها،فروشگاه های خرده فروشی،هتل داری،آموزشی و.است اقتصاد کشور را سرپا نگه میدارند.
در ایران اکثر مدیران و دولت مردان ما حکم بچه پول دارها و شاهزادگانی را دارند که توان کارآفرینی را ندارند و تنها هنرشان حیف و میل کردن پول های باد آورده از فروش نفت و منابع ملی است.هم اکنون که با تشدید تحریم های آمریکا فروش نفت و منابع خام بسیار سخت شده است و آن پول باد آورده دیگر در دسترس نیست همه ی این شاهزادگان و بچه پول دارها عزا گرفته اند و به هر خار و خاشاکی خود را آویزان می کنند تا کمی نفت بیشتر بفروشند.نفتی که گویا تمام اقتصاد ایران است.و همچنان از کار و تولید خبری نیست.
امااگر سرمایه دار نیستیم پس چه نظامی در کشور حکم فرماست؟
کلپتوکراسی نوعی از حکومت است که بر پایه ی غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.این نوع حکومت بیشتر درکشورهای توسعه نیافته ی دارای رژیم های دیکتاتوری،سرزمین هایی که مردمانش از سطح آگاهی اندکی برخورداند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ ی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آن ها دولتی است دیده می شود.هم سنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم "سالاری" است.
از مشکلات و آسیب های کلپتو کراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خرد گسترش می یابد و در جامعه شایع می شود و هر کس که به منابعی دسترسی دارد بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست به چپاول می زند.در چنین جامعه ای سطح کیفیت زندگی مردم به شدت رو به کاهش می نهد و رفاه و امنیت اجتماعی و روانی در سطح پایینی قرار می گیرد.علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان قدرت در فسادها اجازه ی شفافیت سازی در اقتصاد داده نمی شود تا به راحتی به سودجویی های خود بپردازند.نتیجه این است که اقتصاد آن کشور انحصاری،مریض،فاسد،غیر شفاف و ناایمن می شود.
مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسی کننده در این موارد و عدم وجود عدالت،کسانی که بر مشاغل دولتی می نشینند در هر جایگاهی که باشند بر گرده ی مردم سوار شده و بر آنان ظلم می کنند و در عین حال وظایف خود را انجام نمی دهند.‌
برآیند همه ی موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد،ی،رشوه خواری و رانت بازی رواج می یابد و نیز طبقه ای ناراضی به وجود می آید که همان عامه ی مردم اند.این طبقه بر این باوراند که حقوقشان ضایع شده و عده ای در کشور حقشان را می خورند و به آن ها ظلم می کنندبنابراین این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن،ی،درست کار نکردن،کوتاهی در انجام وظایف،کم فروشی و احتکار خشم خود را فرو می نشانند و با این توجیه که"حق ماست،همه میخورند،چرا ما نخوریم" خود و دیگران را قانع می کنند.این گونه است که اقتصاد یک کشوربه سراشیبی سقوط می غلتد و دچار رکود می شود.بدین ترتیب فساد اقتصادی و ی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده وجزئی جدا نشدنی از زندگی روزمره ی مردم می شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می بندد.بزرگترین مشکل این نظام های حکومتی"سقوط اخلاقیات و انسانیت "است.

منابع:
۱-مکتب های ی/دکتر بها الدین پازارگاد
۲-مسایل ی - اقتصادی جهان سوم/دکتر احمد ساعی
۳-رانت و فساد در سایه ی خشونت/پروفسور داگلاس نورث
۴-ثروت ملل/آدام اسمیت
۵-انسان خردمند/یووال نوح هراری
۶-جنون قدرت و قدرت نامشروع/دکتر محمدرضا سرگایی
۷-اقتصاد ژاپن شکست نمی خورد(مقاله)/دکتر حسین تهرانی
۸-اصول حسابداری۱/دکتر علیرضا ابراهیم زاده

 

گرد آوری با دخل و تصرف:میلاد محمدی

شهریور۹۸

 


No Exit یا به فارسی همان ( راه خروجی نیست) عنوان مقاله ای از ژان پل سارتر،متفکر و نویسنده ی فرانسوی است.داستان این مقاله بدین شرح است : افرادی  که اصلا همدیگر را نمی شناسند و اولین بار است همدیگر را می بینند در یک اتاق که هیچ درب خروجی ندارد حبس می کنند و کلیه ی امکانات زندگی را نیز برای آن ها فراهم می کنند.مکافات از جایی آغاز می شود که هر یک از این اشخاص سعی دارند که به دیگران بفهمانند که خودشان از دیگری بهتر و برتر هستند بنابراین رفتار آن ها و گفتارشان تماما خود ایده آلی است که ترسیم می کنند و با خود واقعی شان فاصله ی زیادی دارد.آن ها با این نقابی که به چهره می گذارند سعی می کنند که عزت نفس خود را حفظ کنند. هر چند که همه ی آن ها می دانند دیگران آن طور که از خود تعریف می کنند نیستند اما باید آنها را تحمل کنند چون راه خروجی نیست.این روند تا جایی ادامه پیدا می کند که در انتهای مقاله سارتر می نویسد که دوزخ عالمی دیگر با گدازه های آتش که انتظارمان را می کشد نیست بلکه دوزخ همین جهان است و دیگران ،که با نقابی که به چهره دارند مرتب سعی می کنند به ما بفهمانند از  ما بهتر هستند و ما مجبوریم آن ها را تحمل کنیم چون راه خروجی نیست.

دوزخ دیگران اند(hell is other people)

 نمونه ی بارز چنین نقابی در جامعه ی ما نقاب ((من زرنگ هستم)) است.شخصی که این نقاب را به چهره دارد سعی می کند نشان دهد که من از بقیه بهتر و زرنگ تر هستم و من آدم معمولی نیستم.به طور مثال آقای "الف" در اتوبان می بیند که همه ی ماشین ها در ترافیک سنگینی هستند وارد شانه ی خاکی می شود و از چند صد نفر جلو می زند و بعد به داخل صف ماشین ها بر می گردد.او الان به خود تلقین می کند که زرنگ تر از بقیه است.البته فرهنگ جامعه نیز به خوبی همراه و مشوق آن فرد است و دیگران که او را می بینند به جای گوشزد به او ،می گویند "ببین چه زرنگه زودتر رفت" .یا مثلا آقای "ب"راننده تاکسی است و هر روز فریاد می زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند اما روزی که باران می بارد آقای "ب" می گوید من فقط دربست می روم زیرا او معتقد است که باید از موقعیت مناسب استفاده کند و زرنگ باشد.

در موردی دیگر خانم "ت" به بانک می رود و نوبت می گیرد.شماره اش ۱۲۰ است.همان جا دوستش را می بیند که یک ساعت زودتر از او آن جا آمده. اتفاقا شماره ی ۲۴و۲۵ هم گرفته است.(یکی از زرنگی های جامعه ی ما این است که در صف بانک به جای یک نوبت،دو نوبت می گیرند چون معتقدند هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید!!!!) او یکی از شماره ها را می گیرد و کارش را خیلی زودتر از دیگران انجام می دهد و خوشحال بانک را ترک میکند.

در واقع زرنگ در جامعه ی ما به کسی گفته می شود که به خوبی حق دیگران را می خورد و یک آب هم روش.

نقابی دیگر برای این که بهتر و برتر بودن خود را نشان دهند نقاب (چاپلوسی) است.شخص چاپلوس مکررا در حال تعریف و تمجید از مخاطب خود است.نمونه ی بارز آن را در  روابط بین دانشجو و استادهای دانشگاه می توان مشاهد کرد.دانشجو با تعریف کردن از نحوه ی تدریس استاد خود،شیوه ی بیان اش و دانش اش و حتی این که کدام افراد در غیاب استاد از او انتقاد کردند و یا اعتراض داشتند می خواهد استاد را متوجه این امر کند که او خودش فردی خوش قلب و روراست است.نمونه ی چاپلوسی را ما می توانیم در اکثر ادارات دولتی و غیر دولتی مشاهده کنیم.

در واقع چاپلوسی در جامعه ی ما به جای و به نشانه ی صداقت به کار می رود و فرد چاپلوس را آدمی صادق که تمام حقایق را به آن ها می گوید در نظر می گیرند.

البته تعداد این نقاب ها فراتر از دونقابی است که ذکر شد و نام بردن همه ی آن ها از حوصله ی این مقاله خارج است و نمونه های آورده شده صرفا برای ملموس کردن محتوای مقاله بود.شما دیگر چه نقاب هایی را می شناسید که با به چهره گذاشتن آن ها افراد سعی در بهتر و شایسته جلوه دادن خود هستند؟

شاید شما هم که هر بار پیغام مقالات جدید من را در گروه تلگرامی می بینید و آن را می خوانید حوصله تان سر برود و بگویید "باز هم این پیغام داد که بگه منم یه چیزی بلدم" .اگر این طور است از شما عذرخواهی می کنم و واقعا متاسفم،به هر حال شما هم باید من را تحمل کنید،راه خروجی نیست.

 

میلاد محمدی/مرداد ۹۸

 

 


معرفی ده کتاب پیشنهادی:


فلسفه ی تنهایی/لارنس اسونسن


جنس ضعیف/اوریانا فالاچی


نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/اوریانا فالاچی


بار هستی/میلان درا


حرف هایی برای امروزی ها/محمدرضا سرگایی


من ملاله هستم/ملاله یوسف زی


جاناتان مرغ دریایی/ریچارد باخ


عصبیت و رشد آدمی/کارن هورنای


روانشناسی ن/کارن هورنای


تحلیل رفتار متقابل/اریک برن


میلاد محمدی/مرداد98





تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

عاشقانه ها وبلاگ عروسک جنسی آپشن خودرو | گندم کار عسل تکسو Monica اطلاعات Maxine #چاه_نویس:) maxipol